امروز سه شنبه 04 تیر 10 11:43 عصر
 
حدیث روز
لینک های روزانه
ماشین هنرمندان معروف چیه؟ [1182]
بلیط قطار اینترنتی [39]
پیش بینی مسابقات فوتبال [200]
اینترنت رایگان بگیرید [95]
فال حافظ بگیرید [61]
یک عکس داغ از گلاب آدینه [2439]
پیشرفته ترین سرویس وبلاگ [34]
هر هفته 3 میلیون تومان جایزه [179]
[آرشیو(8)]

جستجو



جستجو در پلاک 13


عضویت
 
لینک دوستان ما
بسیجی 57
سنگ صبور
پارتیزان
حرف دل
وروجک
تاریخ ما
تازیانه نیچه
14 امام
یا منیل
حریم یاس
حریم یاس
تاج آبادی
تنهــایی
ایران پست
کربلا 5
آفتابگردان
صاحب
فرکانس صفر
مشاوره بدنسازی
تهانی
رنگارنگ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یکشنبه 86 اسفند 12 .:: داستانهای کوتاه 1 ::.

صداقت
با سلام خدمت دوستان عزیز
از امروز هر روز یک داستان کوتاه یا به قول من داستانک براتون مینویسم
منبع این داستانها متفاوته و بعضی ها رو خودم از روی کتاب مینویسم پس متاسفانه نمیتونم منبع بنویسم که قبلا معذرت میخوام
داستان امروز :صداقت
داستان در ادامه مطلب


روزی پادشاهی سالخورده که دو پسرش را در جنگ با دشمن از دست داده بود،
تصمیم گرفت برای خود جانشینی انتخاب کند.

پادشاه تمام جوانان شهر را جمع کرد و به هر کدام دانه ی گیاهی داد و از
آنها خواست، دانه را در یک گلدان بکارند و گیاه رشد کرده را در روز معینی نزد او بیاورند.

پینک یکی از آن جوان ها بود و تصمیم داشت تمام تلاش خود را برای پادشاه
شدن بکار گیرد، بنابراین با تمام جدیت تلاش کرد تا دانه را پرورش دهد ولی موفق نشد.
به این فکر افتاد که دانه را در آب و هوای دیگری پرورش دهد، به همین دلیل به کوهستان
رفت و خاک آنجا را هم آزمایش کرد ولی موفق نشد.

پینک حتی با کشاورزان دهکده های اطراف شهر مشورت کرد ولی همه این کارها
بیفایده بود و نتوانست گیاه را پرورش دهد.

بالاخره روز موعود فرا رسید. همه جوان ها در قصر پادشاه جمع شده و گیاه
کوچک خودشان را در گلدان برای پادشاه آورده بودند.

پادشاه به همه گلدان ها نگاه کرد. وقتی نوبت به پینک رسید، پادشاه از
او پرسید: « پس گیاه تو کو؟» پینک ماجرا را برای پادشاه تعریف کرد.

در این هنگام پادشاه دست پینک را بالا برد و او را جانشین خود اعلام کرد.
همه جوانان اعتراض کردند.

پادشاه روی تخت نشست و گفت:« این جوان درستکارترین جوان شهر است. من قبلاً
همه دانه ها را در آب جوشانده بودم، بنابراین هیچ یک از دانه ها نمی بایست رشد می کردند.»

پادشاه ادامه داد: « مردم
به پادشاهی نیاز دارند که با آنها صادق باشد، نه پادشاهی که برای رسیدن به قدرت و حفظ
آن به هر کار خلافی دست بزند



 

نویسنده : سعید دلگرم ::: ساعت : 5:37 عصر ::: نظرات شما () : : : نظر شما چیست

 

.:: PELAKE 13 ::. لیست کل یادداشت های وبلاگ  

 

 

منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
 
آرشیو
 
لینک لوگوی ما

.:: داستانهای کوتاه 1 ::. - .:: اینجا پلاک 13 است ::.


تبلیغات

کارت عضویت

لوگوی دوستان ما







آمار وبلاگ
بازدیدهای امروز ما : 55
بازدیدهای دیروز ما : 1
مجموع بازدید ما تا امروز : 51848

 

مدیر وبلاگ : سعید دلگرم[66]
نویسندگان وبلاگ :
مهمانان[1]

سعید دلگرم هستم دانشجوی مهندسی آب..... امیدوارم بتوانم خواسته های شما عزیزان را در حد توانم برآورده کنم..... لطف کنید و نظر هم بدهید....... mer30